اشتباهات مدیران

بررسی پر تکرار ترین اشتباهات مدیران در دنیای کسب و کار و حل آن ها

فلش

امروزه گوگل یکی از موفق ترین کمپانی های بر روی کره زمین به شمار می رود. ارزش فعلی این کمپانی در زمان نوشتن این مقاله 1.2 تریلیون دلار بوده. جالب است بدانید در سال 1998 بنیانگذاران این کمپانی می خواستند آن را به یاهو با قیمت 1 میلیون دلار بفروشند. مدیران یاهو با بررسی هایی که انجام دادند به این نتیجه رسیدند که خرید گوگل هیچ ارزشی برای این شرکت نخواهد داشت. بنابراین از خرید خود منصرف شدند و به خیال خود فکر کردند تصمیم درستی گرفته اند. امروزه کل یاهو یک صدم گوگل هم ارزشمند نیست  شاید مدیران آن حسرت این را می خورند که چرا این خرید را انجام ندادند. البته شاید اگر گوگل به دست مدیران یاهو می افتاد هم هیچ وقت به جایگاه امروزی خود دست پیدا نمی کرد. مدیران و رهبران کسب و کار به عنوان افراد راس  کسب و کارها شناخته می شوند و تصمیمات آنها تاثیر به سزایی در رشد و یا عدم رشد یک کسب و کار خواهد داشت. در این مقاله قصد داریم شما را با برخی از مهمترین اشتباهات مدیران در کسب و کارها آشنا کنیم.

اهمیت جایگاه مدیران در کسب و کارها

در دنیای کسب و کار مدیران از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. دلیل اصلی آن این است که یکی از مهم ترین وظایف مدیر کسب و کار گرفتن تصمیمات اصلی و اساسی در بیزینس است. کارمندان هیچ نقشی در بینش و چشم انداز یک کسب و کار ندارند. برای همین هم اگر در دنیای ورزش و تجارت و هر جایی که شما فکرش را بکنید، همیشه موفقیت ها و شکست را به گردن مدیران آنجا می اندازند. شاید این جمله را بارها شنیده باشید که می گویند افتخار پیروزی یک لشکر به فرمانده اش می رسد و ننگ شکست آن لشکر هم به همان شخص بر می گردد.

این قضیه چیز جدیدی نیست که هر کسب و کاری وقتی با چالش ها و مشکلاتی روبرو می شود، در اولین قدم سعی در عوض کردن مدیر و مدیرعامل آن کسب و کار می گیرند.

آقای جان ماکسول در کتاب 21 قانون انکارناپذیر رهبری در بخشی از کتاب اینطور ذکر کرده است که ” چند سال پیش با دان استیونسون که مشاور امور پذیرایی و هتلداری بود ملاقاتی داشتم و از او سوال کردم که در کسب و کارش چطور عمل میکند؟ دان جواب داد که هر وقت مدیریت یک بر عهده او قرار می گرفت دو کار را همیشه انجام می داد. در قدم اول کارکنان آنجا را آموزش می داد تا بتوانند خدمات بهتری را به مشتری ها ارائه دهند. کار دیگری که انجام میداد این بود بلافاصله مدیر آنجا را اخراج می کرد. از او سوال کردم که همیشه بدون بررسی این کار را انجام میدادی؟ او جواب داد بله. اگر کار مدیر آنجا خوب بود، هتلش هیچ وقت ضرر نمی داد.”

این موضوع فقط به هتل داری ختم نمی شود. دنیای کسب و کار هم پر است از تصمیمات مدیرانی که یا شرکت هایشان از بهترین های حرفه خود هستند و یا امروزه کسی آنها را به یاد نمی آورد. بنابراین می توان مدیریت را قلب تپنده یک کسب و کار نامید که اشتباهاتش می توانند سرنوشت تجارتی را به کل تغییر دهند.

بررسی 10 مورد از اشتباهات مدیران در دنیای کسب و کار

در این بخش اشتباهات مهم مدیران در تجارت را مورد بررسی قرار می دهیم. البته شاید شخصی این دیدگاه را داشته باشد که پیدا کردن و شناسایی اشتباهات مدیران چه منفعتی برای ما خواهد داشت. در اصل این ها چراغ قرمز های دنیای کسب و کار هستند که با فهمیدن آنها تلاش باید کرد تا در دام آنها نیفتیم و اگر ناخواسته آنها را انجام می دهیم، سعی در اصلاح کردن شان برآییم.

1.ضعف در برقراری ارتباط

امروزه متخصصان حوزه موفقیت بر این باورند که 75 درصد از دستاوردها و موفقیت های انسان از ارتباطاتش بدست می آید. به همین دلیل هم می گویند که قدم زدن در تاریکی با دوست بهتر از قدم زدن به تنهایی در روشنایی است. همانطور که می دانید دنیای کسب و کار یک سیستمی است که ده ها تا صد ها و گاها هزاران انسان در آن درگیر کارند و در راس همه آنها یک مدیر ایستاده است. یک مدیر وقتی توانایی برقراری ارتباطات با کارمندان و سایر افراد هم رده در کسب و کارها را نداشته باشد، مسلما با چالش های زیادی روبرو خواهد شد.

آقای دانتو مانکز Danto Manquez مدیرعامل ام وی ام در این مورد اینطور می گوید” مدیر کسی است که از طریق دیگران به خواسته های خود می رسد. بنابراین یک مدیر باید از این توانمندی برخوردار باشد که به دیگران الهام بخشد. انگیزه آنها را بالا ببرد و همچنین هدایتشان کند و در نهایت طوری برخورد کند که دیگران به حرف او گوش دهند. این ها همه از طریق برقراری ارتباط است که میسر می شود.”

وقتی یک مدیر کسب و کار نتواند ارتباط خوبی با کسب و کارهایی برقرار کند که با تجارت او مرتبط هستند، مسلما مشکلات خاص خود را خواهد داشت. ضعف در برقراری ارتباط بیشتر بخاطر موضوعاتی مانند غرور یا داشتن حس ریاست در افراد شکل می گیرد. چون فکر میکنند تافته جدابافته هستند و مهارت های ارتباطی ضعیفی دارند. امروزه صاحبان کسب و کارهای بزرگ دارای مدیرانی هستند که این توانایی را دارند بتوانند حتی در بازار ارتباطات خوبی برقرار کنند. بطور مثال شرکت بلواورجین که توسط جف بزوس موسس آمازون راه اندازی شد در حال برنامه ریزی برای انجام کاری مشترک برای انجام ماموریت در مریخ هستند. مهارت های مدیریتی جف بزوس کسب و کارهایش را به موفقیت زیادی در دنیا رسانده است.

به عنوان یک مدیر باید ببینید چقدر مهارت های ارتباطی تان قوی است و یا در چه زمینه هایی ضعف دارید. آیا به راحتی با کارمندان خود ارتباط برقرار می کنید و آنها می توانند به راحتی مشکلات خود را به شما بگویند؟ با چند نفر از افراد موفق در حوزه کاری خود در ارتباط هستید؟ چند مدیر دیگر را می شناسید که دوست دارند با شما در ارتباط باشند؟ اگر در این موارد مشکلاتی دارید، بهتر است بر روی بهبود مهارت های خود متمرکز شوید.

2.ضعف در استخدام افراد خبره

وقتی در مورد زندگی افراد موفقی که شرکت هایشان به موفقیت های خوبی رسیده اند، تحقیق می کنیم؛ متوجه این موضوع می شویم که این افراد همیشه سعی می کنند از افراد خبره و باهوش برای انجام کارهای خود استفاده کنند. بطور مثال ایلان ماسک برای شرکت اسپیس ایکس همیشه به دنبال فارغ التحصیل های دانشگاه هاروارد بود و یا افرادی که در حوزه فضا واقعا بهترین بودند. در مورد استیو جابز هم این موضوع صدق می کند و خودش در این باره اینطور می گوید که ” همیشه فکر میکردم که این وظیفه من است که مطمئن شوم گروه و تیمی که برای من کار می کنند، عالی هستند. اگر من افراد ضعیف را از شرکت اخراج نمی کردم، هیچ کس دیگر هم این کار را نمی کرد.”

گاهی مدیران فکر میکنند استخدام افرادی که چندان قوی نیستند بهتر است. زیرا می توانند حقوق کمتری به آنها پرداخت نمایند و این افراد را در مسیر کار قوی کنند. این دیدگاه از پایه ایراد دارد و استخدام افراد ضعیف و تلاش برای آموزش دادن و قوی کردن آنها خود هزینه بسیار بالایی را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر شرکت تحمیل خواهد کرد.

3.نداشتن چشم انداز و بینشی قوی

شاید یکی از اصلی ترین ویژگی های یک مدیر داشتن چشم اندازی قوی باشد. فردی که بتواند به وضوح آینده را ببیند و برنامه های شرکت و کسب و کارش را بر اساس آن تنظیم نماید. بطور مثال در سال 2005 یکی از بنیانگذاران شرکت یاهو 40 درصد از سهام غول چینی علی بابا را خریداری کرد. در آن زمان برای این خرید 1 میلیارد دلار هزینه کرد. در زمان نوشتن این مقاله شرکت علی بابا 280 میلیارد دلار ارزش دارد و حتما با خود فکر میکنید که 112 میلیارد دلار از آن سهم یاهو است. اما اینطور نیست و در سال های 2012 و 2014 آنها 25 درصد از این سهام را فروختند و فکر کردند که این فروش بسیار هوشمندانه بوده است.

شاید بررسی کردن اینکه کشور چین در چه وضعیتی است و شرکتی مانند علی بابا چقدر در آن رشد خواهد کرد، با یک آینده نگری خوب بهتر درک میشد. کاری که بنیانگذار یاهو به خوبی انجام داد، ولی مدیران این بیزینس نتوانستند آن را به درستی به پیش ببرند.

همین مورد در مورد خود مدیریت کسب و کار هم اهمیت دارد. مدیری که درک درستی از آینده شرکت و وضعیت بازار نداشته باشد، نمیتواند با تغییرات خود را هماهنگ کند و دیر یا زود بازار را به رقبا خواهد باخت.

4.سیستم سازی کسب و کار را به درستی انجام نمی دهند

سیستم سازی کسب و کار فرآیندی است که در طی آن شما با پیدا کردن افراد خبره بخش هایی از کار را به آنها می سپارید. مدیرانی که فکر میکنند باید تمامی کارها را به تنهایی انجام دهند، در این زمینه با مشکلاتی روبرو خواهند شد. در اصل اشتباه یک مدیر این است که یا نمی تواند به کارمندانش برای واگذاری پست ها اعتماد کند و یا افراد متخصصی را در دور و بر خود پرورش نداده تا بتواند کارها را به آنها بسپارد.

بنابراین اگر فکر می کنید که چون همه کارهای شرکت خودتان را به تنهایی انجام می دهید، فرد موفق هستید، سخت در اشتباهید. به این از افراد مدیران ده نفره می گویند که به اندازه 10 نفر کار میکنند اما بازدهی بسیار پایینی دارند.

چاره کار برای آن دسته از مدیرانی که این مشکل را دارند این است که درباره سیستم سازی کسب و کار یاد بگیرند و یا این کار را به افراد خبره در این زمینه بسپارند تا بتوانند آن را در تجارت این مدیر حل نمایند.

5.سرزنش مدام کارمندان

یکی دیگر از اشتباهات مدیران را می توان در این نکته پیدا کرد که گاها فکر می کنند سرزنش کردن و تو سری زدن به کارمند باعث می شود آنها کارشان را بهتر انجام دهند. در اصل سرزنش کردن یعنی شخصی کاری را اشتباه انجام داده باشد و شما با شکایت کردن ازش و اینکه دست و پا چلفتی است یا اینکه عصبانی شوید و سر شخص داد بزنید، بخواهید کار رو را اصلاح نمایید. در حقیقت هیچ کس با سرزنش کردن رشد نمی کند. حتی در خانواده هم فرزندانی که مدام از طرف والدین سرزنش می شوند، هیچوقت در جامعه افراد موفقی نمی شوند. در حقیقت سرزنش کردن یعنی گفتن این سخن به شخص مقابل که تو خوب نیستی و توانایی انجام کارها به شکل درست را نداری. این باعث می شود آن کارمند در کارهای بعدی خود هم مدام این استرس را داشته باشد که نکند دوباره خطا کند و از طرف مدیر سرزنش شود.

حتی شخصیت برخی از افراد طوری است که سرزنش آنها را از انجام درست کارهای بعدی هم باز میدارد. شما وقتی از طرف شخصی مورد سرزنش واقع می شوید، چه احساسی پیدا میکنید؟ آیا شور و انرژی قبل را دارید؟ مسلما خیر. رفتار درست این است که در هنگام بروز خطا همان لحظه شخص را مورد خطاب قرار ندهیم. در زمانی دیگر او را فرا بخوانیم و با گفتن چند فاکتور خوب او در ابتدا به او شیوه صحیح انجام کار را یاد بدهیم. همچنین یکی از بدترین اشتباهات یک مدیر می تواند سرزنش یک کارمند در حضور سایر کارمندان باشد که تاثیرات بسیار منفی خواهد داشت.

6.همیشه دوست دارد خودش دیده شود.

در محیط کسب و کار مدیرانی هستند که فکر میکنند باید طوری رفتار کنند که هیچ کسی در هیچ چیزی سر تر از آنها دیده نشود. این افراد همیشه تلاش می کنند همه افتخارات به نام خودشان باشد. حتی در سخنرانی های جمعی برای کارمندان هم تکه کلام آنها همیشه اینطور خواهد بود که در فلان جایگاه اگر کسی می تواند کاری مانند من انجام دهد یا کاش شخصی مانند خودم در محیط کارم بود آنوقت … در حقیقت این نوع صحبت کردن فقط به تحقیر سازمانی منجر می شود که برای آن مدیر کار می کنند و در بلند مدت کارمندان را از آن محیط فراری می دهد.

فکر کنید در محیطی کار کنید که شخصی در هر کاری که انجام می دهید، بگوید اگر زمانی که من در جایگاه تو بودم، اینطوری کار میکردم، قطعا پرتم میکردند بیرون. یا فلان تماس را ببین چطور میگیرم تا بدانی تماس گرفتن چیست و غیره. در چنین مواردی حس تعهد به کار در شما کم خواهد شد.

شیوه درست این است که خوبی های دیگران هم دیده شود و حتی گاهی در جمع بدون اینکه نیت تحقیر دیگران را داشته باشیم، آنها را بیان کنیم. با این کار کمک می کنیم کارهایشان را بهتر انجام دهند و افراد دیگر هم تلاش می کنند تا بهتر به وظایفشان عمل کنند تا مورد تشویق قرار بگیرند.

7.حرف و عملشان یکی نباشد

جمله معرفی هست که می گوید” کارهایی که انجام می دهی چنان در گوشم فریاد می زند که حرف هایی که می گویی را نمی شنوم.” همه ما دوست داریم در کنار کسانی باشیم که حرف و عملشان یکی باشد. در مورد مدیریت که یکی از مراتب بالای یک کسب و کار به شمار می رود هم به این شکل است. وقتی مدیری حرف از تمرکز بر کار میزند، ولی خود کوچکترین حرکتی در این زمینه انجام نمی دهد، به نظر شما کارمندان آنجا چقدر تمرکز خواهند داشت؟ فرض کنید شما در جمعی از سلامتی بدن و مضرات سیگار حرف بزنید و در همان زمان خودتان یک سیگار روشن کنید. در چنین شرایطی همه به شما نخواهند خندید؟ در مدیریت هم موضوع به همین شکل است. کارمندان بیشتر به اعمال یک مدیر نگاه می کنند تا حرف هایی که میزند.

اتفاق بد زمانی می افتد که یک مدیر کارمندی را به خاطر کار اشتباه سرزنش کند و خود کارمند به مدیر بگوید خودت چرا آن را رعایت نمی کنی؟

بنابراین مدیر به عنوان الگوی کاری یک سازمان شناخته می شود که صداقت، درستکاری، تعهد و غیره را با اعمالش به کارمندان یاد می دهد نه حرف زدن خالی.

8.تفاوت قائل نشدن بین کارمندان پرتلاش و کم کار

در هر سازمانی اگر نگاه کنید، هیچ وقت نخواهید توانست این را پیدا کنید که همه کارمندان آن به یک شکل کار میکنند. همیشه کارمندانی هستند که بسیار سخت کوش بوده و افرادی هم هستند که سعی دارند از قبول مسئولیت انجام دادن کارها شانه خالی کنند. یک مدیر باید کارمندان سخت کوش و متعهدش را بشناسد و میان این افراد و کسانی که به درستی کار نمی کنند، فرق قائل شود.

اگر در یک سازمان همه افراد به یک چشم دیده شوند و افراد پرتلاش مورد تشویق قرار نگیرند، کم کم از تعداد افراد مسئولیت پذیر و پر تلاش کم شده و بر تعداد افراد کم کار اضافه خواهد شد. امسال کمپانی مرسدس مانند همه سال های قبل کاری خود اعلام کرد که به همه کارمندان پر تلاش و کاری خود 5600 یورو پاداش خواهد داد. حال فکر کنید شما وارد چنین کسب و کاری می شوید و می بینید به افراد پر تلاش این پاداش را میدهند، آیا تلاش بیشتری نخواهید کرد تا به شما هم این پاداش را بدهند؟

راه درست برخورد این است که زحمات افراد پرتلاش مورد تقدیر واقع شود. این تقدیر و تشویق می تواند دادن پاداش یا هدیه خاص و غیره باشد تا بدانند تلاش شان در محیط کار از دید مدیر مخفی نمی ماند.

9.حذف سلسله مراتب

گاها در کسب و کارها در رده های پایینی هم افراد سرپرست و مسئولی وجود دارند. در چنین شرایطی اشتباه مدیر اصلی این است که بجای گرفتن گزارشات کار یا دادن راهکار به این مسئول ها برای اجرایی کردن آنها در بخش های پایین تر خود با کارمندان در ارتباط می شوند و راهکارها را مستقیما به کارمندان می گویند. اشتباه این کار در این است که اولا کارمندان فکر می کنند که سرپرست های آن بخش ها کارهایشان را درست انجام نمی دهند و در بلند مدت از آنها حساب نخواهند برد. همچنین این کار باعث می شود برای کارهای خیلی جزئی و بی مورد هم برخی از کارمندان به مدیر مراجعه کنند و زمانی که باید صرف کارهای ارزشمندتری شود به این موارد کم اهمیت اختصاص داده شود.

راهکار درست در این است که مدیر اولا افرادی را برای سرپرستی بخش های مختلف انتخاب کند که لیاقتش را داشته باشند. ثانیا با آنها در ارتباط باشد و اصول اجرایی را به آنها بگوید تا در رده های پایین تر اجرایی کنند. این کار نشان می دهد که این افراد برای مدیر با ارزش هستند و بقیه افراد هم این حس را نسبت به سرپرست های خود خواهند داشت.

10. بی توجهی به نارضایتی ها

یکی دیگر از اشتباهاتی که یک مدیر کسب و کار می تواند مرتکب شود این است که به نارضایتی های مشتری ها و افرادی که از آنها خدمات می گیرند بی توجه باشند. حتی نارضایتی های کارمندان را هم نادیده بگیرد.

نارضایتی مشتری ها یکی از بهترین درس های کاری خواهد بود که کجای کار ایراد دارد و باید از آن را اصلاح کرد.

نظر خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
دیدگاه های کاربران

مقالات مشابه

فهرست

لطفا صبر کنید