می گویند رهبران زاده نمی شوند، بلکه با آموزش ها ساخته می شوند. این جمله در مورد مدیران هم صادق است و کسی از روز اول با مهارت های مدیریتی به دنیا نیامده است. همچنین صرف داشتن ایده کسب و کار و در ادامه راه اندازی یک کسب و کار از هیچ شخصی یک مدیر موفق نمی سازد. اما مدیریت در دنیای کسب و کار از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. بطور مثال زمانی که شرکت اپل و زیراکس در دنیای رابط کاربری برای کامپیوترها درگیر بودند، مدیران زیراکس همه چیز داشتند و اپل هیچ چیزی نداشت. در نهایت اپل برنده ماجرا شد و استیو جابز در این باره گفته ای دارد که می گوید« مدیران زیراکس آدم های مقلدی بودند که هیچ نشانی از فهم ظرفیت های کامپیوتر در وجودشان نبود. به سادگی در بزرگترین میدان نبرد عصر کامپیوتر، شکست را قاب زدند. در حالی که قادر به قبضه کردن کل صنعت کامپیوتر بودند». این اهمیت جایگاه مدیریت در کسب و کارها را می رساند که تا چه اندازه اهمیت دارد. در این مقاله قصد داریم شما را بطور کامل با مهارت های مدیریت و مدیران موفق آشنا کنیم.
تاریخچه مدیریت
اینکه بخواهیم در قدم اول این موضوع را بررسی کنیم که مدیریت در دنیای انسانی از چه زمانی شروع شده است، باید به دوران آغاز خلقت از دید برخی محققان برگردیم. ولی در اصل با شکل گیری خانواده و نقش پدر و مادر به عنوان مدیران آن خانواده، مدیریت شکل گرفته است. بعدها با شکل گیری تمدن های انسانی در سراسر جهان اندیشمندان بزرگی از سراسر دنیا بر موضوع مدیریت متمرکز شدند. بطور مثال در یونان سقراط و ارسطو و یا در تمدن چین کنفوسیوس را می توان نام برد که در مباحث اولیه مدیریت در جوامع انسانی قدم های بزرگی برداشتند. اما تحولات اساسی در مدیریت را می توان از شروع انقلاب صنعتی در اروپا و سپس در دنیا بررسی کرد.
چرا که بعد از انقلاب صنعتی بود که عملا تعریف دقیقی از نیروی کار برای صنایع صنعتی شکل گرفت و در چنین زمانی نیاز به مدیران خبره ای بود که بتوانند بر نحوه کار و افزایش راندمان این افراد مدیریت داشته باشند.
تعریف مدیریت
جا دارد در ابتدا کمی درباره واژه مدیریت صحبت کنیم و اینکه اساسا چه زمانی میتوان گفت که در یک کسب و کاری مدیریت واقعی در جریان است. در نگاه اول می توان گفت که مدیریت یعنی شیوه درست به کارگیری منابع انسانی و همچنین مادی بر اساس یک نظام ارزشی درست که طی یک جریان سازماندهی شده به اهدافی معین دست پیدا کنند. در حقیقت مدیریت یعنی چطور از امکاناتی که یک کسب و کار در اختیار دارد، بتوان بهترین نتایج را کسب کرد. در چنین شرایطی باید دانست که مدیریت متمرکز بر اصول و قواعدی است که نمی توان در آنها خللی ایجاد کرد. بطور مثال مدیریت در درجه اول بر هدایت درست نیروهای انسانی تمرکز دارد. یعنی هدف از استخدام مدیران کارآمد برای این است که بتوانند نیروهای یک کسب و کار را در جهتی درست بکار گرفته و نتایج مثبتی را خلق نمایند.
در قدم بعدی مدیریت به خلق نتایج وابسته است. یعنی زمانی که یک باشگاه ورزشی مدیر یا مربی را برای هدایت بازیکنان خود بکار میگیرد و هزینه بالایی را هم شاید متقبل شود، فقط برای این دلیل این کار را انجام می دهد که به نتایج بهتر و حتی قهرمانی در لیگ دست پیدا کند. در سایر کسب و کارها هم شرایط به همین صورت است و مدیریت باید به موفقیت کسب و کار و یا رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده منتهی شود.
پیتر دراکر که از او به عنوان پدر مدیریت نوین در دنیا یاد می شود، معتقد است که مدیریت عضو اصلی و حیات بخش هر کسب و کار و سازمانی به شمار می رود. این شخص معتقد است که در سده اخیر در مناطق توسعه یافته، این مدیریت است که در تحولات اقتصادی و اجتماعی نقش اصلی را ایفا کرده است.
مهارت های مدیریتی چیست؟
وقتی صحبت از مهارت های مدیریتی (Management Skills) به میان می آید تعاریف متفاوتی به ذهن خطور می کند.هنری مینتزبرگ در نخستین فصل کتاب managing (مدیریت کردن) خود با نقل جمله ای به این موضوع تاکید می ورزد که برخلاف آنچه عموم افراد متصورند هنوز درک کاملا واضح و روشنی از فعالیت های یک مدیر وجود ندارد.
طبق آنچه میتزنبرگ مطرح می کند بسیاری از مهارت های مدیریتی را حتی نمی توان از طریق آموزش منتقل کرد. او معتقد است که ممکن است یک مدیر دوره های کامل مدیریت را گذرانده باشد و ما همچنان نتوانیم به عنوان یک مدیر به او اعتماد کنیم. اما ممکن است فردی یک روز هم آموزش مدیریتی نگذرانده باشد اما چنان قابلیتی از خود نشان دهد که ما او را به عنوان یک مدیر کاربلد بشناسیم. این موضوع تفاوتی است که بین مدیریت و دانش های دیگر وجود دارد. لذا شما به عنوان یک پزشک، مهندس یا حقوقدان پس از آنکه آموزش های لازم را در آن زمینه می گذرانید، مهندس یا پزشک خوانده می شوید و می توانید در اکثر موارد عملکرد بهتری از یک فرد معمولی در این حیطه ها داشته باشید. و این برعکس آن چیزی است که در مدیریت اتفاق می افتد. از فردی که که دوره های مدیریتی را گذرانده باشد لزوما نمی توان انتظار داشت که مدیر خوبی باشد.
در رابطه با وظایفی که بر عهده ی یک مدیر قرار دارد در مقاله ی وظایف مدیر به موارد کامل و روشنی از ویژگی مدیران موفق پرداخته شده است که می تواند به شما هم در داشتن یک بیزینس موفق با مدیریتی صحیح کمک نماید.
صرف نظر از اینکه عده ای به واسطه ی رئیس و یا صاحب کسب و کاری بودن، به غلط مدیر نام گرفته اند؛ حقیقا چه کسی را می توان مدیر نامید؟
شاید لازم است یک گام عقب تر رویم و بپرسیم اساسا مدیریت چیست؟
مدیریت چیست؟
مدیریت فرایندی است که در آن منابع مادی و انسانی به بهترین نحو به کار گرفته می شوند تا سازمان را بر طبق ارزش های موجود به اهداف مورد نظر آن برسانند. تمام برنامه ریزی و استراتژی ها و همینطور هدایت و کنترل این منابع تا رسیدن به اهداف سازمان، به طوری موثر و کارآمد طی فرایند مدیریت انجام می گیرد.
مدیر کیست؟
طبق تعریف فرهنگ لغت عمید مدیر کسی است که عهده دار اداره امور معینی باشد. از نظر مینتزبرگ نیز مدیر کسی است که مسئولیت کل یا بخش مشخصی از یک سازمان به عهده ی اوست. احتمالا از نگاه دیگر افراد مدیر بودن مساوی است با داشتن درآمد بالا، یعنی خونه و ماشین بهتر، اتاق کار اختصاصی و بزرگتر و دریافت عزت و احترام بیشتر. البته که این ها هم می توانند بخشی از زندگی یک مدیر باشند. اما مدیر بودن بیش و پیش از داشتن امکانات و رفاه، مساوی است با داشتن مسئولیت های سنگین و دشواری که به دوش اوست. شاید به توان گفت که معنای این جمله و سختی هایی که به دنبال دارد را تنها کسی می تواند درک کند که تجربه ی مدیریت دارد.
منابع انسانی سازمان ها به بخش مدیر و غیر مدیر تقسیم می شوند. مدیران مسئولیت هدایتگری دیگر افراد را در سازمان به عهده دارند. یعنی یک مدیر علاوه بر اینکه باید وظایف محول شده از مدیران بالا دست خود را به درستی انجام دهد لازم است تیم زیرمجموعه ی خود را نیز هدایت و راهبری نماید. غير مديرها افرادی هستند که باید وظایف خود با نظارت مدیرها و به نحو احسن به انجام برسانند. به طور متوسط می توان گفت 85 % از موفقیت یا عدم موفقیت یک مجموعه بر عهده ی مدیر و فقط 15 % آن بر عهده ی کارکنان است. بنابراین مدیر مسئولیت و نقش تعیین کننده ای در اداره ی منابع و کارکنان خود، و همینطور در رساندن سازمان به اهدافش دارد.
انواع مهارت های مدیریتی
مهارت های مورد نیاز مدیران توسط رابرت ال کتز (Robert Katz) به صورت سه مهارت فنی، ادراکی وانسانی مطرح گردید.
- مهارت فنی:
مهارت های فنی شامل مهارت هایی است که به مدیران توانایی و دانش استفاده از تکنیک های مختلف برای دستیابی به اهداف خود را می دهد. این مهارت ها شامل انواع مهارت های فنی، تخصصی و نرم افزاری است که فرد برای فعالیت در آن حرفه به آن ها نیاز دارد.
- مهارت انسانی:
منظور از مهارت های انسانی توانایی برقراری ارتباط مدیران با نیروها و ایجاد مشارکت خلاقانه بین آن ها به طوری که در جهت راهبری به سمت هدف نهایی سازمان باشد. مدیر باید توانایی این را داشته باشد که فضایی ایجاد نماید تا کارکنان با انگیزه ی بیشتری به کار خود ادامه دهند. در واقع جدای از وظایف کاری که کارکنان به دوش دارند لازم است به احوالات آن ها به عنوان یک انسان توجه شود و مدیر لازم است درک مناسبی از کارکنان و شرایطشان داشته باشد و در عین تمرکز بر اهداف سازمان نگاه انسانی خود به کارکنان را حفظ کند. همچنین باید بداند هنگام بروز چالش ها و تعارضات چطور به نحو موثری آن ها را برطرف نماید.
- مهارت ادراکی:
مهارت های ادراکی به آن دسته از مهارت هایی گفته می شود که یک مدیر کسب و کار می تواند با استفاده از قدرت تجزیه و تحلیل خود نتیجه اقدامات و کارهای مختلف در کسب و کار را پیش بینی کند.
علاوه بر مهارت های ذکر شده یک مدیر برای پیشبرد اهداف سازمان و موفقیت در کسب و کار خود به طیف گسترده تری از مهارت ها نیاز دارد که در ادامه به برخی از مهم ترین موارد آن اشاره می کنیم.
ارتباطات
اگر تا به حال پای گفتگو با مدیران موفق در بیزینس نشسته باشید حتما از آن ها شنیده اید که یکی از مهم ترین مواردی که همواره به کمک آن ها در بیزینس آمده است مهارت ارتباطات هست. این مهارت ممکن است در ظاهر امری بدیهی به نظر برسد اما جالب است بدانید که یک نقطه ضعف اساسی برای مدیرانی است که برای رسیدن به جایگاه های مدیریتی بیشتر به مهارت ها و دانش فنی خود متکی بوده و ارتباطات نقشی در آن ها نداشته است. اما در مورد این مهارت خبر خوب این است که ارتباطات امری یادگرفتنی و قابل توسعه است.
داشتن گوش شنوا
داشتن گوش شنوا و شنونده خوب بودن یکی دیگر از موارد بسیار مهمی است که لازمه کار یک مدیر است. تفاوت بسیار زیادی بین شنیدن و گوش دادن وجود دارد و یکی از توانایی ها و مهارت های مهم برای مدیران داشتن گوش شنوا است چرا که باید در موارد مختلف ابتدا به خواسته ها و گفته های کارمندان خوب گوش داده و سپس با آنالیز داده ها رسیده بتوانیم تصمیم درستی بگیریم.
مهارت طلایی مدیریت
از آنجایی که بهبود محصول یا خدمت اصل و هدف ثابت هر سازمانی است شاید بتوان گفت که از دیگر مهارت های هر مدیری این است که بتواند به طور کارآمدی کیفیت ارائه ی خدمات خود را افزایش دهد در حالی که این موضوع برای کارکنان آن سازمان زیان بار نباشد.
ویلیلام گلاسر در کتاب مدیریت بدون زور و اجبار با توجه به تئوری کنترل و نظریه ی ادوارد دمینگ ویژگی هایی از مدیران راهبر ارائه می دهد . ادوارد دمینگ یک آمریکایی است که از سال 1950 ژاپنی ها را تحت آموزش مدیریت قرار داد. او شیوه هایی را برای اداره ی کارکنان ارائه داد تا آن ها بتوانند کار با کیفیت انجام دهند. او بیش از هر چیز بخاطر 14 نکته ی مدیریت شهرت دارد.
اولین ویژگی بارز این مدیران راهبر این است که آنها سعی ندارند کارکنان را به این جهت سوق دهند که وظایفشان را طبق خواسته ی آن مدیران به انجام برسانند بلکه فضایی فراهم می کنند تا افراد با توجه به خلاقیت خود بهترین شیوه را برا ی انجام وظایف خود به کار بگیرند.
طبق تحقیقات دلیل بی علاقگی و کند بودن کارمندان تنبلی آنها نیست بلکه ترس از زور و اجبار حاکم بر آن هاست. تئوری کنترل به روشنی توضیح می دهد که کارکنانی که هراسان نیستند کار با کیفیت بالا تری انجام می دهند و هرچه بیشتر به نیاز های آن ها توجه شود با میل و اشتیاق بیشتری برای کیفیت کارشان می کوشند.
مدیران راهبر برای بالا بردن کیفیت کارشان روند های زیر را به کار میگیرند:
- مدیران راهبر می آموزند که کیفیت واقعا چیست، آن را به تمام کسانی که در سازمان کار می کنند آموزش می دهند، و سپس با دقت به هر یک از کارکنان که پیشنهادی برای بهبود آن دارد گوش فرا می دهند.
- مدیران راهبر همه ی کارکنان را در سازمان به گونه ای اداره می کنند که برایشان روشن باشد تلاش برای انجام کار با کیفیت به نفع خودشان است.
مدیر کار درست یا رهبر؟
امروزه سعی زیادی بر این داریم که بین مدیریت و رهبری تفاوت قائل باشیم. حقیقتا در تعریف های موجود اینطور بیان می شود که مدیر در جایگاه کم ارزش تری نسبت به رهبر قرار دارد. ما مدیر را مسئول رسیدگی به جزئیات و درگیر حواشی سازمان می دانیم در حالی که رهبر نگاهی کل نگر دارد و مسئول هدایت سازمان به سوی اهداف اصلی آن است. در واقع شاید به توان در مفهوم رهبری و مدیریت را ازهم جدا کرد اما در عمل چطور می توانیم این دو را از هم تفکیک کنیم؟ شاید بهتر باشد به جای تفکیک مدیر و رهبر در دو جایگاه و ارزش متفاوت اینطور در نظر بگیریم رهبران خوب همان مدیرانی هستند که می توانند اصول مدیریت را به درستی به کار گیرند.
آیا شما مدیر کاردرستی هستید؟ و یا در مسیر کاری خود با مدیران کار درست سر و کار داشته اید؟ اگر پاسختان به دو پرسش قبلی منفی است آیا اثرات زیان بار آن را در ول دوران کاری خود درک کرده اید؟ به نظر شما چگونه می توان این ضعف های مدیریتی را جبران کرد؟ و چطور می توان در کنار مدیران لایق و کار درست قرار گرفت و یا یکی از آن ها بود؟
آکادمی کسب و کار تاک تیک شما را در داشتن مسیر کاری حرفه ای و پردستاورد هدایت می کند.
سوالات متداول
اصلی ترین ویژگی یک مدیر خوب چیست؟
پاسخ مدیر بودن تنها نشانگر امکانات و درآمد بیشتر نیست! در واقع آنچه یک مدیر را از کارمندان زیردست خود متمایز می کند مسئولیت چند برابری او نسبت به سایر کارکنان در انجام امور است.
اصلی ترین مهارت های مدیریتی چیست؟
مهارت های اصلی مدیریت را در سه عنوان کلی می توان به عنوان مهارت فنی، انسانی و ادراکی نام برد که در مقاله به طور کامل در مورد آن ها صحبت کردیم
تفاوت رهبر و مدیر چیست؟
پاسخ : طبق مطالعاتی که ما انجام داده ایم می توان گفت رهبر مدیری است که به خوبی از پس مسئولیت های درون سازمانی خود برآمده و می تواند با نگاهی کل نگر اهداف برون سازمانی را به بهترین نحو هدایت کند.